اورست 2011 ارتباطات جدید
اورست 2011 ارتباطات جدید
Anonim
تصویر
تصویر

اریک سیمونسون خطاب به گروه اورست 2011 (با احترام به AlanArnette.com)

گاهی اوقات فکر می کنم از نوشتن در مورد کوهنوردی بیشتر از کوهنوردی لذت می برم - این تا زمانی است که کوهنوردی را شروع کنم. حقیقت این است که من هر دو را دوست دارم. فرصتی برای به اشتراک گذاشتن با هر کسی در مورد این ورزش، علاقه من - کوهنوردی آلپاین. افتخار است اما کار هم هست

بنابراین آخرین روز من در کاتماندو به گرفتن فناوری جدید برای امتحان کردن در هنگام صعود به اورست سپری شد. همانطور که چند ماه پیش نوشتم، شرکت سوئدی تلفن همراه Ncell، ارائه دهنده محلی را خرید و شبکه خود را در تئوری تا قله اورست گسترش داد.

من قبلاً با تمام فن‌آوری‌های ارتباطی ثابت شده‌ای که برای سال‌ها استفاده می‌کردم آماده‌ام - تلفن‌های نشسته، مودم‌های Bgan، رایانه‌ها، PDA - کار می‌کند. اما فناوری Ncell از خدمات صوتی و داده ای استاندارد 3G تلفن همراه در تلفن های استاندارد GSM و رایانه های لپ تاپ استفاده می کند. می دانم، من اطلاعات زیادی می دانم.

بنابراین، با یکی از هم تیمی‌هایم، ژینث، که تلاش می‌کند اولین کاستاریکایی باشد که به اورست صعود می‌کند، در کوچه‌های کاتماندو به راه افتادیم تا فروشگاه Ncell را پیدا کنیم و کالاها را بخریم. در همین حال، بسیاری از تیم ما با بازدید از پاشوپاتیناث در مجاورت برای مشاهده سنت طولانی سوزاندن سوزاندن در کنار رودخانه باگماتی که به رود گنگ در هند می ریزد، به بازی گردشگران پرداختند.

ما اواسط صبح پس از یک جلسه تیم به راه افتادیم و به درخواست خود مبنی بر قرار دادن کیف قایق بیس کمپ خود در لابی هتل ASAP عمل کردیم. این سطل تمام وسایل کوهنوردی ما را در خود جای می دهد و در حال حاضر از طریق هلیکوپترها، قایق ها و باربرها به سمت کمپ اصلی در حرکت است. چکمه‌های ما، -40 کیسه خواب، لایه‌های پایین، کت و شلوار پایین، بند، کرامپون - همه چیزهای مهم را در خود جای می‌دهد.

ما هنوز سطل کوهنوردی خود را داریم که هر شب با ما در مسیر خود از خومبو به سمت کمپ اصلی اورست ملاقات می کنیم. این کیف دارای یک کیسه خواب دیگر، تعویض لباس، چند لایه برای باران، برف و سرما و سایر اقلام متفرقه می باشد. برای من همچنین بسیاری از وسایل ارتباطی من را در خود جای می دهد تا بتوانم در طول مسیر بنویسم.

من و ژینث وقتی در ساعت شلوغی صبح از خیابان ها عبور می کردیم و دنبال تابلوی Ncell می گشتیم، جانمان را گرفتیم. خیلی زود آن را روبروی سفارت فرانسه پیدا کردیم. نگهبانی خوش لباس، چوب شبش را با ذوق و ذوق نگه داشت، صورتش را که نقاب داشت محکم کشیده بود تا گرد و غبار همیشگی از ریه هایش بیرون نرود. اما من پرت می شوم.

وارد فروشگاه شدیم که تبدیل به کافی نت شد. با این حال، زمان خاموشی برق بود، بنابراین یک ژنراتور مصمم در کنار درب ورودی زمزمه کرد و رقابت سالمی را ایجاد کرد تا ببیند چه کسی می تواند شنیده شود. مرد جوانی درگیر این موضوع بود، خوب من هرگز نفهمیدم قبلاً، در حین و هنگامی که فروشگاهش را ترک می کردیم، چه می کرد. اما او به نوعی فهمید که ما به یک سیم کارت برای تلفن هایمان و یک USB بی سیم برای رایانه هایمان نیاز داریم.

با ارائه یک فرصت تجاری، حواس‌پرتی‌های او برای لحظه‌ای در جایگاه دوم قرار گرفت، به ترتیب: پاسپورت، ویزا، عکس پاسپورت، فرمی که در دو نسخه شامل نام پدربزرگمان ثبت شده بود و در نهایت اثر انگشت شست چپ و راست ما. روی فرم DHS ایالات متحده افتخار می کرد.

بدون مذاکره، تمام درخواست‌ها را برآورده کردیم و به زودی سیم‌کارت‌ها را نصب کردیم، هیروگلیف‌هایی از ستاره‌ها، علائم پوندی و اعداد به‌دست‌آمده از طریق پیام‌های متنی از منبع ناشناس را وارد کردیم. صاحب جوان ما به زودی تلفن های ما را با شبکه محلی صحبت کرد. من با تلفن همراه خود در ایالات متحده تماس گرفتم تا مطمئن شوم که کار می کند در حالی که گینث با همسرش در کالیفرنیا تماس گرفت - فکر می کنم تلفن همراه من با توجه به اینکه ساعت 2:00 بامداد در کالیفرنیا بود خوشحال تر بود.

در حالی که نیمی از هدفمان تکمیل شده بود، مجبور شدیم به فروشگاه Ncell دیگری برویم تا کامپیوترهایمان را به شبکه داده متصل کنیم. 15 دقیقه دیگر طفره رفتن از توک‌توک‌ها و استنشاق CO2 بیشتر از خروجی یک روز در کنگره، فروشگاه بعدی را پیدا کردیم و همان فرآیند را شروع کردیم: پاسپورت، عکس، اثر انگشت. کم کم داشتم پارانوئید می کردم.

اما با انگشت شست بنفش به جلو فشار آوردیم و به زودی سعی کردیم برنامه های داده، کارت های خراش، تاریخ انقضا و. خوب به هر حال ما استیک های USB خود را گرفتیم و به ناهار رفتیم!

به اتاق هتلم برگشتم، آن را به مک بوک ایر خود وصل کردم و به طرز شگفت انگیزی همانطور که در آگهی بود کار کرد. خوب این به چه معنا است؟

در تئوری، من می‌توانم به اینترنت با نرخ‌های فوق‌العاده پایین دسترسی داشته باشم، تقریباً 1/100 از یک تلفن ماهواره‌ای از لوکلا تا بیس کمپ اورست. در تئوری، من می توانم از قله تماس تلفنی برقرار کنم. در تئوری، من می توانم…

من همه اینها را واجد شرایط می دانم زیرا محدودیت هایی برای فناوری تلفن همراه وجود دارد. این خط دید است و چند کوه وجود دارد که ما در آنجا می رویم که می تواند سیگنال را مسدود کند.

همچنین محدودیتی برای تعداد افرادی که می توانند در هر لحظه به سیستم متصل شوند وجود دارد. و با قضاوت بر اساس این واقعیت، هر شرپا، باربر و قایق رانی در نپال یک تلفن همراه به علاوه صدها کوهنورد و هزاران کوهنورد دارد. فضا ممکن است به بیان ملایم محدود باشد.

اما اگر کار کند، می توانم به روز رسانی های بیشتری را ارسال کنم و کمی در هزینه صرفه جویی کنم. اگر اینطور نیست، من همچنان به روز رسانی های خود را با استفاده از ابزار استاندارد ماهواره ای خود انجام خواهم داد. در هر صورت، امیدوارم هرکسی را به دنیایی که دوستش دارم و هدفی که از کوه ها فراتر می رود بیاورم.

ساعت 5:30 صبح فردا صبح برای پرواز یک ساعته خود به لوکلا، خطرناک ترین فرودگاه جهان حرکت می کنیم! این برای یک تیتر چگونه است؟ باند هوایی کوتاه بر لبه یک صخره قرار دارد و متاسفانه هر چند سال یک بار یک سقوط مرگبار رخ می دهد.

اما ما ادامه می دهیم و اولین گام های خود را در خومبو به انتظار شبی در روستای Phakding خواهیم برداشت. از آنجا به سمت پایتخت خومبو، نامچه بازار، در ارتفاع 11، 286 فوتی حرکت خواهیم کرد. سه شب را آنجا سپری خواهیم کرد و محل اعزام بعدی من خواهد بود.

شب گذشته، IMG میزبان یک شام گروهی با اریک سایمونسون، مالک مشترک آن بود که از سیاتل پرواز می کرد تا مطمئن شود همه چیز برنامه ریزی شده است، به همه احوالپرسی می کند و چند کلمه ایجاد می کند - یک روش سنتی ارتباط!. او یک هفته یا بیشتر می‌ماند تا با سایر تیم‌های IMG که برای سفرهای دیگر به Lhotse و جاهای دیگر می‌آیند ملاقات کند. یه شب عالی بود با روحیه بالا

تیم های دیگر و نیمی از کوهنوردان IMG اورست که امروز صبح را ترک کردند، در حال حاضر در خومبو هستند، بنابراین راهپیمایی ادامه دارد! می توانید بدون توجه به هدفتان، هیجان را در هوا احساس کنید: کوهنوردی، پیاده روی یا بازدید. من قبلاً چندین نفر را ملاقات کرده ام که سال ها با آنها ایمیل می زدم، از جمله چند نفر در تیم ما و دیگری، مت، از نیوزلند در اینجا با Adventure Consultants.

همه ما پیوندهای مشترکی داریم، عشق به کوهنوردی و همچنین از دست دادن عزیزان به دلیل آلزایمر. نمی توانم با کلمات بیان کنم که چقدر خوشحال کننده است که با آنها دست بدهیم، به چشمان آنها نگاه کنیم و بدانم که ما پیوند مشترک یک هدف مهم را در دست داریم. منظور از ارتباطات همین است.

بالا رفتن از!

آلن

خاطرات همه چیز هستند

توصیه شده: