اجازه دهید بچه ها ماجراجویی بعدی شما را رهبری کنند
اجازه دهید بچه ها ماجراجویی بعدی شما را رهبری کنند
Anonim

برای تربیت فرزندانی قوی و مستقل، باید به آنها اجازه دهید تا انتخاب های شجاعانه ای داشته باشند

هدف والدین این است که به فرزندان خود مهارت هایی بدهند تا بزرگسالان مستقل شوند. این به معنای توانمندسازی آنها با توانایی های تصمیم گیری و فرصت های فراوان برای درس گرفتن از اشتباهاتشان است. وقتی صحبت از ماجراجویی در فضای باز به میان می‌آید، سخت‌ترین بخش برای بسیاری از بچه‌ها این است که بدانند چه زمانی باید شجاعانه به سراغ آن رفت و چه زمانی آن را ایمن کرد. با سخت‌تر کردن کار، کودکان امروزی که بیش از حد برنامه ریزی شده و بیش از حد مدیریت می‌شوند، اغلب وقتی به آنها فرصت داده می‌شود که مسئولیت خود را بر عهده بگیرند، یخ می‌زنند.

در آغاز تابستان گذشته، دو پسر کوچک من انتظار داشتند که روزهای خود را به دقیقه برنامه ریزی کنند. این همان چیزی است که آنها و اکثر دوستانشان به آن عادت داشتند. اما به امید اینکه بتوانم به آنها کمک کنم علایق خود را دنبال کنند (و پیدا کنند)، تصمیم گرفتم روزی دو ساعت بدون ساختار به آنها وقت بدهم تا هر کاری که می خواهند انجام دهند.

آن دو روز اول گم شدند. با اینکه فکر می‌کردم دارم کمک می‌کنم، به آن‌ها ایده دادم: از درخت بالا بروند، نقاشی بکشند، مدفوع سگ را پاک کنند. پسر ده ساله‌ام، کای، هر کاری که من پیشنهاد می‌کردم انجام می‌داد و در تمام مدت بدبخت به نظر می‌رسید. در پایان هفته اول، دیگر پیشنهادات را متوقف کردم.

وقتی عقب نشینی کردم، چیزی عوض شد. به زودی از خانه ما در سانتا کروز، کالیفرنیا به سمت ساحل می دویدند، بوگی از پله ها پایین می آمدند و خانه های درختی لگو می ساختند.

واقعاً احساس خوبی نسبت به خودم داشتم، تا اینکه یک روز وارد اتاق شدم و دیدم کای در حال دنبال کردن برادر شش ساله نابالغش در یک ماجراجویی است، و مشخص شد که تمام فعالیت‌های آن‌ها در آن تابستان توسط پسر کوچکترم تنظیم شده بود.

با نگرانی از اینکه کای بدون اینکه برادر کوچکش مسئولیت را برعهده بگیرد به شانس های بیشتری نیاز دارد تا از او پیروی کند، تصمیم گرفتم که او باید برای یک ماجراجویی مادر و پسر برنامه ریزی کند. مرزهایی وجود داشت - من می‌دانم که او هنوز قشر پیش‌پیشانی توسعه‌یافته‌ای ندارد - اما او باید منطقه و آنچه را که ما با زمان خود انجام دادیم انتخاب کند. امید من این بود که مهارت های رهبری او را تقویت کنم تا زمانی که به زودی وارد مدرسه راهنمایی شد، بتواند رهبری کند، نه پیروی.

کای تصمیم گرفت که آب گرم، تاکو ماهی و موج سواری می خواهد. از آنجایی که هیچ یک از ما نمی خواستیم دور از خانه پرواز کنیم، به استراحتگاه بزرگ پالادیوم در ساحل مکزیک در شمال پورتو والارتا رسیدیم. وقتی به آنجا رسیدیم، دربان یک کوله پشتی پر از چاقو به کای داد که روی آن نوشته شده بود «رئیس خانواده» و از او پرسید که آیا می‌خواهد حمام حبابی او آن شب کشیده شود یا نه. چشمانش به کنسول بازی در سالن رفت و زمزمه کرد: "بعدا؟"

"کای، بیا بریم شنا،" به امید اینکه حواس او را از آن دستگاه هولناک پرت کنم، سعی کردم.

اما کای بهترین لبخند التماس‌آمیز خود را نشان داد و از او پرسید که آیا می‌تواند بازی‌ای را انجام دهد که ما هرگز اجازه ندادیم. فقط می توانستم ناامیدی ام را قورت دهم و شانه هایم را بالا انداختم. "این سفر شماست. ما فقط سه روز اینجا فرصت داریم، "گفتم.

یک ساعت بعد گفت: بیا شنا کنیم.

در قایق به لاس کالتاس، تکه‌ای از خلیج باندراس، کای فعالیت‌هایی را که در دسترس ما بود مطالعه کرد. من گفتم: «ما باید غواصی کنیم.

او با اشاره به مرکز ماجراجویی نوجوانان روی نقشه، گفت: «نه. "ما در حال انجام سرسره آبی و زیپ لاین هستیم."

"اما…" لبم را گاز گرفتم و به خودم یادآوری کردم که این کنسرت او بود، نه من.

زیپ لاین آنقدرها هم بد نبود، هرچند من مثل آن جیغ زدم. همچنین Blob، یک قایق غول پیکر که در آن یک نفر در امتداد یک سطح داغ و لغزنده به لبه گرد می خزد، در حالی که جسور دیگر از یک نردبان دو طبقه بالا می رود و سپس شکم خود را روی قایق می زند و اولین ماجراجو را به داخل آب می فرستد. من هرگز آن را به لبه، و نه به بالا. اما بچه ماجراجو من این کار را کرد.

در سکوی پرتاب، یک سرسره سواران را از قله کوه به سمت U پرتاب کرد و قبل از پرواز در آب، حداقل 20 فوت اوج گرفتند. نمی‌توانستم خوشحالی‌ام را پنهان کنم که بزرگسالان اجازه نداشتند این مضحک را تجربه کنند، اما این به سرعت با این واقعیت جایگزین شد که پسر کوچکم فقط با شلوارک شنا و کلاه گشاد می‌خواست از لبه کوه زوم کند. میل به عقب نگه داشتن او را مهار کردم و در عوض او را تماشا کردم که در آسمان منجنیق می‌افتد، که بر خلاف هر چیزی که در تمام تابستان دیده بودم، از شادی غوغا می‌کرد.

بعد از ناهار تصمیم گرفت ما بالاخره می توانیم غواصی کنیم. به ما هشدار داده شده بود که بچه چتر دریایی در آب ها پر شده است، بنابراین کای از من خواست که جلوتر شنا کنم. او به قدری نزدیک شد که من با لگد به صورتش زدم، بنابراین دستش را دراز کردم و او را کشیدم تا در صف با من شنا کند. ما در تعقیب یک ماهی فلورسنت بودیم که کای به یک مار دریایی کوچک اشاره کرد.

کشیدمش روی سطح. با ترس از رنگ آمیزی همه چیز گفتم: «باید بیرون برویم.

او در حالی که نزدیک تر شد گفت: نگران نباش. "این فقط یک بچه است."

من در مورد راه هایی که مردان جوان سطح راحتی مادرانشان را به چالش می کشند، شنیده بودم. من مطمئناً سهم خود را از دروازه‌بانی و بالا رفتن از درختان داشتم، اما همیشه پسرم را به آب‌های ناراحت‌کننده تشویق می‌کردم. حالا زمین کج شد. او مرا به سوی دریای ناامن می برد. دنبال میکردم

تو احمقی، وقتی به موجودی که دور انگشتان پای بچه‌ام می‌چرخد، به خودم گفتم.

روز بعد امواج بالای سر بودند و پسرم می خواست موج سواری کند. و اگرچه هر دو موج‌سواری می‌کنیم، من نمی‌توانم به هیچ‌یک از ما آنقدر خوب بگویم که بادهای هفت فوتی را تکان دهیم. مربی موج سواری هتل، ادر، من را بزرگ کرد و به من گفت که می توانم تخته پارو بزنم. کای تقریباً فریاد زد: "به هیچ وجه." "تو با من موج سواری می کنی." جرقه ای از احساسات از چهره اش عبور کرد. فهمیدم.

از زمانی که فهمیدم باردار هستم ترس را قورت داده ام. تربیت فرزندان مستقل و قوی به معنای تشویق آنها به شجاعت، فراتر رفتن از آن چیزی است که معتقد بودند توانایی انجام آن را دارند و اجازه دهید آنها شکست بخورند. اما گاهی اوقات به این معنی است که باید بپذیریم که ما نیز باید خودمان شجاع باشیم.

کای چرخید تا با امواج روبرو شود. در اولین تلاش خود، او برای چند ثانیه بیش از حد طولانی عقب ماند و شانس خود را از دست داد. سپس درست قبل از اینکه موج بعدی به اوج برسد، سواری گرفت. تورم آنقدر بلند بود که تا زمانی که بچه‌ام بالا نرفت نمی‌توانستم از پشت ببینم، پاها و تخته به هم ریخته بود. با آرزوی اینکه ایمن بازی کردن یک گزینه بود، خواندن کتاب‌هایی در مورد فرزندپروری مانند انجام آن بود، شروع کردم به پارو زدن به سمت فرزندم، تا مطمئن شوم حالش خوب است.

"آماده؟" ادر گفت و دراز کرد تا مرا به درون امواج هل دهد که انگار طعمه او هستم.

"من بزرگ نمی خواهم." حالا که کای آنجا نبود، می‌توانستم به ترس‌هایم اعتراف کنم.

او گفت: "بزرگ ها آسان تر هستند." "دست و پا زدن."

در مورد تجربه الهی ایستادن بالای مایع مطالب زیادی نوشته شده است، اما تعداد کمی از زمین خوردن صحبت می کنند. تابلوی خود را نزدیک نگه داشتم و متوجه شدم که جسورانه ترین کاری که در ده سال گذشته انجام داده ام، نژاد پروری بوده است. با قدرت گرفتن از شجاعتی که چند لحظه قبل نمایشگاه کودکم را دیدم، نفس عمیقی کشیدم و زیر موجی که می آمد و سپس موج بعدی فرو رفتم. یکی صدا زد: «از آنجا برو بیرون». نیازی به اصرار نداشتم

به کای گفتم کارم تمام شده و فکر کردم او هم باید بیرون برود. اما او گفت که می‌خواهد بیشتر موج‌سواری کند و ادر قول داد که با او بماند. بر روی شن، وحشت خود را بازسازی کردم، همانطور که اغلب انجام می دهیم، و لبه جدیدی را در پازل والدین ایجاد کردم. به دلیل اشتباهاتی که در دوران جوانی در سفر مرتکب شده بودم، اکنون می دانم چگونه در مواقع ضروری (مانند بیرون آمدن از آب در زمانی که امواج خیلی بزرگ هستند) خودداری کنم و می توانم با چالش های بزرگسالی روبرو شوم.

اما ایمن بازی همیشه بهترین گزینه برای جوانان نیست - یک دلیل رشدی وجود دارد که کودکان با قشر جلوی پیشانی دست نخورده وارد نمی شوند که بر تصمیم گیری آنها تأثیر می گذارد. زمانی که فرزندانمان برای اولین بار عضلات رهبری خود را خم می کنند، ما باید آنجا باشیم. اما این همچنین به معنای عقب‌نشینی است، به آنها فرصت می‌دهیم که ما و مهم‌تر از آن خودشان را به سمت ماجراجویی سوق دهند، و مسئولیت‌پذیری را هم در خارج از خانه و هم در خانه به آنها القا کنند.

وقتی او و ادر از امواج خارج شدند، کای گفت: «دفعه بعد که می‌خواهم یک ماجراجویی را برنامه‌ریزی کنم، یک سفر موج‌سواری کامل خواهد بود.»

وقتی به خانه رسیدیم، طولی نکشید که کای به تمایل طبیعی خود برای تجویز فعالیت هایش بازگشت. در ابتدا ناراحت بودم، تا اینکه متوجه شدم به عنوان یک والدین، روند یادگیری باید ادامه یابد. این یک راه حل یکباره نیست که همه چیز را تغییر دهد، اما نقطه شروعی برای زندگی پر از تصمیمات و اشتباهات است. من اکنون در حال سازماندهی سفرهای تابستانی امسال هستم و کای می تواند بخشی از سفر کل خانواده ما را برنامه ریزی کند. او کمی شکایت کرده است، اما این او را مجبور می‌کند تا در حس ماجراجویی خود عمیق‌تر بکاود و در نهایت مسئولیت انتخاب بهترین راه برای دسترسی همه ما به این تجربه را بر عهده بگیرد.

اگر هدف نهایی والدین این است که فرزندانمان را برای تبدیل شدن به بزرگسالان خوب آماده کنیم، پس باید به آنها فضایی بدهیم تا در اقیانوس خطرناک شهامت داشته باشند و محدودیت های خود را پیدا کنند. در این سفرها می توانیم در فاصله شنا قرار بگیریم. اما ما باید به آنها اجازه دهیم که بر فراز امواج خودشان بایستند.

توصیه شده: