2024 نویسنده: Graham Miers | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2024-02-24 23:54
باب شاکوچیس سال ها به یک ماهی، دورادوی طلایی جنگنده آمریکای جنوبی علاقه داشت. اما زمانی که او این رویا را به دنبال ایبرا مارش آرژانتینی دنبال کرد، متوجه شد که او تنها کسی نیست که بینایی دارد که می تواند او را زیر پا بگذارد.
هر یک از ما رویاهای خود را داریم و اگر قرار است این رویاها معنی خاصی داشته باشند، آنها را محکم نگه دارید و آنها را رها نکنید. شما می توانید رویای عشق یا پول یا شهرت یا چیزی بسیار بزرگتر از ماهی را در سر داشته باشید، اما اگر ماهی در تخیل شما شنا کند و هرگز بیرون نرود، تبدیل به یک وسواس می شود و وسواس ممکن است شما را به هر جایی بکشاند، تا ارتفاعات متافیزیکی یا به یک کابوس نابودکننده الاغ فرو میروم، و به نظر میرسد که تلاش برای ماهی رویایی من - دورادوی آمریکای جنوبی - در هر دو جهت است.
اما آنها باعث رنج شما می شوند، عزیزم. مانند زنی که واقعاً عاشق او می شوید، آنها همیشه شما را در حاشیه نگه می دارند. اعتراف می کنم، من ماهی سخت را دوست دارم.
کنار استخر در پیرا.
البته این رویا هرگز فقط در مورد یک ماهی نیست، بلکه درباره یک مکان نیز هست، منظره ای ناشناخته و زیستگاه شگفتی های فعال آن، که توسط موجوداتی که در اطراف لبه های اولیه خود متمدن ما ظاهر می شوند، پر شده است. مکانی مانند سرزمین اجدادی سرخپوستان گوارانی در سرچشمه ریو پارانا، نزدیک جایی که آرژانتین، برزیل و پاراگوئه گرد هم می آیند. در زبان گوارانی، پیرا به معنای «ماهی» است و این ماهی، دورادو افسانهای، پیراجو نامیده میشود که به معنای «زرد» است. در رویاهای من، پیراخو از دنیای زیرین پرآب خود به آسمان میآید، تکهای از ترکش خورشید غوطهور، مانند ساقهای از طلا که باستانشناس ممکن است در مقبره پادشاه اینکا بیابد.
پس از سالها شهوت نافرجام دورادو، بهار گذشته رویا را از آبششها گرفتم و سرانجام به سمت نیمکره جنوبی حرکت کردم. من می خواهم با راهنمای معروف در سراسر جهان به عنوان پادشاه دورادو، نوئل پولاک، بهترین فردی که به ماهی و عرض های جغرافیایی آن متصل شده، ضامن رویا و وارد کردن شما به اعماق آن، ارتباط برقرار کنم. شش ماه قبل برنامه ریزی کرده بودیم که در بولیوی در مکانی کشف شده توسط پولاک که به دورادو نیروانا معروف شده بود، ملاقات کنیم، اما به دلایلی که در یک لحظه به آن خواهم رسید، نتوانستیم آن سفر را مدیریت کنیم. در عوض، ما اکنون در پایان فصلی که باید در آب و هوای مناسب در جایی در تالاب ایبرا آرژانتین باشد - منطقه ای تقریباً هفت برابر اورگلیدز فلوریدا - به هم وصل می شدیم - اگرچه مشخصات قرار ملاقات ما دقیقاً برای من روشن نبود. سوار هواپیما شو منو پیدا کن نوئل اغلب در بوتهها، بیرون از آب میرفت، و ارتباطات ما در آخرین لحظه انجام شده بود، تدارکات به شیوهای بسیار وزشآمیز و بینظیر انجام میشد.
اما رویاها اینگونه عمل می کنند - شما خود را به طلسم آنها می اندازید و انتظار دارید همه چیز به نتیجه برسد. با این حال، آنچه شما واقعاً باید انتظار داشته باشید این است که این احتمال قوی است که چنین خوش بینی غیرمعتدلی به شدت مورد آزمایش قرار گیرد.
پس از یک روز پرواز از میامی، پس از تاریک شدن هوا در بوئنوس آیرس فرود میآیم و از نیمهشب گذشته به Hub Porteño میروم. هیچ کس در هتل در مورد مقصد نهایی من، مرسدس، کورینتس نشنیده است. در واقع، حتی پلاکارد صبح روز بعد در باجه بلیط فرودگاه آن را در مانیفست پرواز مشخص نمی کند. در اولین توقف ما، همه پیاده شدند به جز من و یک تاجر چینی، و یک ساعت بعد در شهر استعماری مرسدس که در آب و هوا شکست خورده بود پیاده شدیم، که احتمالاً مانند پرواز به Chicken Neck، لوئیزیانا، در سال 1955 است. فرود آمدن، می توانم ببینم همه جا حلقهها و مارها و حوضههای آب گل آلود، منظرهای اشباع شده، ماهیگیری در حال غوطهور شدن است، و من مدارس دورادو را تصور میکنم که مانند ببرهای غارتگر در میان آبهای سیل پامپاها گشتزنی میکنند، خرگوشها و برهها را می بلعند.
شخصی به نام ریکاردو آمده است تا من را با وانت وانت گلی و گلی خود بیاورد. سلام میگم به اسپانیایی چطوری میگی گل؟ بارو. ما از طریق خیابانهای خوابآلود به یک بزرگراه دو خطه میرویم و سپس به یک مسیر خاکی عمیقاً شیاردار میرویم که سطح آن ذوب شده است. به ریکاردو می گویم موچو بارو، که به شدت با فرمان تقلا می کند. باران خیلی زیاد، درست است؟ بله، او سر تکان می دهد. ماهیگیری تحت تاثیر قرار گرفته است، درست است؟ ریکاردو می گوید کمی. ما از میان مزارع مسطح بیپایان، رودخانههای کوچک متورم از سیل، مراتع پر از آب، گوسفندان و گاوهای شلوغ روی نقاط مرتفع عبور میکنیم. ابرها از بالای سرشان می چرخند، هر چه بیشتر تهدیدآمیز به نظر می رسند، کامیون به داخل و خارج از شیارها می لغزد تا اینکه ما در نهایت به سمتی از بستر جاده اسکیت می زنیم، تا عمق محور به سمت شیب.
زمانی که ما در لجنوردی به Pirá Lodge می رویم، نیمه بعد از ظهر است. پیرا اولین اقامتگاه پنج ستاره است که به طور انحصاری به ماهیگیری دورادو اختصاص یافته است که در سال 2000 توسط یک متخصص به نام Nervous Waters ساخته شد. این مجتمع بی سر و صدا استقبال می کند، یک پناهگاه دورافتاده برای یک درصد، اگرچه مرا در یک جعبه مقوایی بخواباند، اما برایم مهم است - ایده من از امتیاز به فرود آمدن درنده ای با باله ها محدود می شود.
از تیم اصلی راهنمایان داغ در پیرا، تنها یک نفر آرژانتینی بود، یک بچه ماهی دیوانه از پایتخت به نام نوئل پولاک، یک «ماهیگیر متولد شده» که شبیه اکثر صخرهنوردان دمدمی مزاجی است که من میشناختم.. در سال 1987، زمانی که نوئل 13 ساله بود، به این نتیجه رسید که او یک ماهی گیک است و به خود ماهیگیری با مگس را یاد داد و در یک دریاچه در پارک شهری تمرین کرد. در 21 سالگی دانشگاه را رها کرد تا یک ماهیگیر ورزشی حرفه ای شود. برای او این یک تصمیم نبود، فراتر از هوش بود، این یک فراخوان بود، مانند ورود به کاهنیت با سرگردان.
او شروع به آموزش ماهیگیری به دوستان و نوشتن مقالات ماهیگیری برای مجله ای به نام Aventura کرد. سپس بزرگترین روزنامه آرژانتین، La Nación، از او خواست که یک ستون دوهفته ای بنویسد. اما پولاک بعد از دو سال از این کار خسته شد، از نوشتن خسته شد - در واقع، از ویرایش خسته شد - و از کار کنار رفت. او به جای اینکه با پس اندازش یک ماشین بخرد، یک اسکیف خرید و شروع به راهنمایی در دلتای پارانا در همان نزدیکی، در 45 دقیقه از مرکز شهر بوئنوس آیرس کرد. سپس Pirá Lodge وارد تصویر شد. او ده فصل در پیرا راهنمایی کرد. در سومین مرتبه او به سمت سرپرست راهنمایی ارتقا یافت و در نهایت این مکان را مدیریت کرد. سپس در سال 2006 او یک سفر خارج از فصل به بولیوی انجام داد، جایی که هم با شکوه و هم خیانت روبرو شد.
نوئل من را مستقیماً به اسکله قایق می برد، جایی که جفت اسکیف های آپارتمانی در خلیج جهنم روی کانالی از آب سریع و کاراملی رنگ بسته شده اند و دسترسی به مرداب ها و تالاب ها و سرچشمه های ریو کورینته (Río Corriente) را فراهم می کند. پارانا هر دو پارانا و ریو اروگوئه دورتر به شرق در نهایت در شمال بوئنوس آیرس با هم ادغام می شوند و ریو د لا پلاتا، عریض ترین رودخانه جهان را تشکیل می دهند.
با ایستادن روی اسکله، حتی یک تازه وارد می تواند ببیند که شرایط اینجا عادی نیست. این کانال از کناره های خود سرریز شده است، تنه های پایینی درختان بید را زیر آب می برد و آب را به چمن های اقامتگاه می فرستد. دو روز قبل از آن، یک سیستم کم فشار بر روی حوضه آمازون به آرژانتین فرود آمد و 20 اینچ باران در 48 ساعت بارید که منجر به بدترین سیل در ده سال گذشته شد. نوئل برای اینکه منصرف نشود، همراه با آخرین مشتری سرسخت خود، جیمی کارتر، که صبح آن روز خانه را ترک کرده بود تا در BA خشک شود، باران را دنبال کرد.
لحظه حقیقت من اکنون فرا رسیده است. من یک آگنوستیک هستم، یک فیلیسی غیرقابل معذرت خواهی، که از ماهیگیری با دینامیت فاصله گرفته ام. نوئل میله مگس بامبوی زیبایش را در دستان من میگذارد، میخواهد مهارت آن را حس کنم، میخواهد آن را دوست داشته باشم، میخواهد ببیند چه کاری میتوانم انجام دهم، اما ممکن است یک تکه میلگرد 9 فوتی در چنگال دست و پا چلفتی من باشد. و بنابراین من به او نشان میدهم که مردی که در غیر این صورت توانمند است چقدر میتواند بیرحم باشد، مانند میمونی ناتوان از خط بیرون بیاورد، گچم را به سمت بالا و بالا تکان دهد تا جایی که بیاثر در میانهی راه به داخل کانال سقوط کند. از آنجایی که نوئل در شخصیت او ریشه دوانده است، به نظر می رسد نوئل فکر می کند که می تواند به من کمک کند تا بر کمبودهایم غلبه کنم، و احتمالاً می توانست، اما زمان بسیار کمی است، و من قصد ندارم آن را با احساس ناامیدی و خنگی صرف کنم. نوئل میگوید: «هیچکسی که در حال یادگیری است نباید احساس حماقت کند. برای یک بار هنر در کنار نقطه است. من نمیخواهم یاد بگیرم، میخواهم ماهیگیری کنم و میدانم چگونه میلهی نخ ریسی خود را کنترل کنم.
نوئل، برخلاف اکثر مگسماهیهایی که من میشناسم، مردی آرام و بردبار است. او در مقابل کفر من خونسردی خود را حفظ می کند و به ماهیگیری می رویم.
ما پیچ و خم باطنی مسیرها را در میان باتلاقها، کانالهایی که از یک پیادهروی حومهای عریضتر نیستند، منفجر میکنیم. نوئل قایق را مانند یک موتور کراس با سرعت کامل هدایت میکند، از میان نهرهای مارپیچ میچرخد، میپیچد، در لاگونهای کوچک به سمت دیوارههای گیاهی به ظاهر جامد حرکت میکند، شاخههای نیزار بر صورتم شلاق میزند.
پس از 20 دقیقه، باتلاق ها به آب بزرگ تری باز می شوند و تصویر واضح تری از این که چرا آرژانتینی ها این منطقه را بین النهرین، سرزمین بین رودخانه ها می نامند، ارائه می دهد. افق ها پوشیده از درخت هستند، اما در اینجا توده های وسیعی از جزایر شناور متشکل از نیزارها و سیستم های ریشه آنها اکوسیستم را مشخص می کنند. همانطور که آب عمیق تر می شود و به اندازه طول یک زمین فوتبال پهن می شود، اسب ها ناگهان در همه جای رودخانه قرار می گیرند و از محدوده خود خارج می شوند. فقط سرشان قابل مشاهده است، سوراخهای بینی سرخشده، که توسط گائوچوهای تیرهرو در پیروگها تعقیب میشوند که سعی میکنند آنها را به سمت خاکی برگردانند. دورتر، جایی که زمینهای باتلاقی دوباره در سرچشمههای کورینته میچسبند، نوئل موتور را قطع میکند و از بالای سکوی قطبی که روی عقب پیچ شده است، بالا میرود و ما در حرکت میشویم، ال مائسترو که در کمان ایستاده به من توصیه و حکمت میخواند.
برای صید دورادو به دقت بیش از حد یک تک تیرانداز دریایی نیاز است. البته نوئل به عنوان تیرانداز از معادل تیر و کمان استفاده می کند و من در حال شلیک تفنگ هستم. مانترای او پایدار اما ملایم است - به آن تفنگ انداخته شود، در آن ورودی ریخته شود، در آن تلاقی پرتاب شود. بعد از دهها بازیگر بیثمر، به این فکر میکنم، خوب، بیایید دهها بازی دیگر انجام دهیم. آن پیرمرد جیمی کارتر به مدت دو روز زیر باران شدید اینجا جهید و هشت دوردو سوار شد.
نوئل می گوید، آنجا را امتحان کنید و به خط گردابی اشاره می کند که در آن کانالی از نی ها به جریان اصلی می ریزد. کابوم صدایی است که نمیشنوید اما هنگام برخورد دورادو احساس میکنید، و چیز بعدی که میدانید جانور در هواست، یک مهره کوبنده خشمگین طلای جامد از زندگی، و چیزی که بعد از آن میدانید خداحافظی است، خداحافظ. ، از بین رفته است، و شما وارد سالن درد شادی می شوید که ماهیگیری دورادو است. ماهی با یک قلاب در آرواره های استخوانی و دندان های تیغ خود به بیرون از آب پرتاب می شود و وقتی پس از سه ثانیه رقص برمی گردد، کاملاً آزاد است و شما خونریزی داخلی دارید و نوعی شکست را تجربه می کنید.
نوئل می گوید: "اگر عاشق ماهیگیری هستید، عاشق این ماهی خواهید شد." "اما آنها باعث رنج شما می شوند، عزیز. مانند زنی که واقعاً عاشق او می شوید، آنها همیشه شما را در حاشیه نگه می دارند. اعتراف می کنم، ماهی سخت را دوست دارم.» با غروب خورشید، ماهی دومی را به آسمان تجسم می کنم و آن را نیز از دست می دهم.
در صبحانه نوئل به شوخی می گوید که امروز کلاه خوش شانسی خود را بر سر خواهد گذاشت، «هونی که وقتی این مکان را در بولیوی کشف کردم بر سر داشتم،» اما باز هم بولیوی آنقدرها هم خوب نبود. ما با اسکیف از کانال به سمت زمین های باتلاقی بلند می شویم، اما سیل اکنون بی سابقه است. موج آن سکوهای وسیعی از پوشش گیاهی را از هم جدا کرده است، جزایر شناور را از هم جدا کرده و جزایر جدید را به هم می ریزد. ما در نهایت راه خود را به داخل Corriente و قطب شخم زده و لبههای آن را جابجا میکنیم، هر دوی ما به مدت سه ساعت ماهیگیری میکنیم. هیچ چیزی. ما هر ترکیب ممکنی از ساختارها و اعماق را امتحان می کنیم. نادا لعنتی نوئل هرگز این آبها را اینگونه ندیده است. او قول می دهد که پارانا - چهار ساعت رانندگی به سمت شمال - بهتر خواهد بود. زهکشی متفاوت است، زمین شناسی ساحلی کمتر مستعد خشک شدن در اینجا در باتلاق است. به اقامتگاه برمی گردیم، وسایل را جمع می کنیم و راهی جاده می شویم.
راهنماهای ماهیگیری از بسیاری جهات بی گناه ترین مردم جهان هستند، همیشه به بهترین ها اعتقاد دارند، به بازیگران بعدی اعتقاد دارند، شانس دیگری را دارند، و نوعی زیبایی شناسی و ایده آلیسم را در طبیعت می پذیرند. مگسماهیها بهویژه از ذهنیت کرتینویی که قادر به درک نوع خاصی از تنبلی و نوع خاصی از طمع نیستند، ناامید شدهاند.
من و نوئل به پارانا میرویم زیرا نمیتوانیم به بولیوی برویم، جایی که او و سرمایهگذارانش در دامنههای جنگلی جناح شرقی آند، اردوگاه افسانهای دورادو، لژ Tsimane را ساختند. روزهای پیادهروی در جنگل، روزهای ماهیگیری مزخرف، سپس پرواز در هواپیمای بوتهای و روزهای دیگر پارو زدن سرخپوستان با تیر و کمان در قایقرانی به سمت بالا رودخانه، تا اینکه سرانجام آب تیره پاک شد، هوا روشن شد، رودخانه زیبا بود و نوئل شگفت انگیزترین روز ماهیگیری دورادو را در زندگی خود تجربه کرد. همه آنها غول بودند و یکی پس از دیگری نزد او آمدند. او به من میگوید: «تقریباً میخواهم گریه کنم، این را به خاطر میآورم.
سه سال کشف و توسعه، سه سال عملیات فوقالعاده موفقیتآمیز، و سپس پول ناپدید شد، تمام سود - حتی حقوق کارکنان - در یک کرمچاله ناپدید شد. نوئل نمیخواهد جزئیات را پخش کند، اما کافی است بگوییم که بزرگترین موفقیت او همچنین بزرگترین ضربه زدن به الاغ او بود، الگویی که به نظر میرسد به جوهر هستی، یعنی سبک دورادو نزدیک است. او که در بوئنوس آیرس بود، حتی نمی توانست ماه ها خودش را از تختش بلند کند. اما او Nervous Waters، سازندگان Pirá Lodge و به نظر او لباس شماره یک مگس ماهیگیری در جهان را با شرایط خوب ترک کرده بود، و زمانی که افسردگی او نوئل را از بین برد و Nervous Waters طرحی برای مشارکت جدید ایجاد کردند. سفرهای یک روزه دورادو تریفکتا از بوئنوس آیرس به دلتا، یک اقامتگاه آینده در جای دیگری در آمریکای جنوبی و اولین عملیات دوردو در قسمت بالایی پارانا. این مکان جدید که Alto Paraná Lodge نام دارد، واقع در منطقه ای به مساحت 100000 هکتار به نام سان گارا، در ماه اکتبر برای تجارت افتتاح می شود.
این یک رانندگی خسته کننده به سمت شمال از طریق حومه روستایی مسطح از پیرا به استانسیا است، جایی که مدتها پس از تاریک شدن هوا به آنجا می رسیم و کریستین، پسر مالک، و دو تن از دوستان نوئل - ماریانو و آلخاندرو - را ملاقات می کنیم. بچه های زیبا - آنها قایق دارند، ما نداریم. به ما گوشت گاو را با مخلفات گوشت گاو بیشتر میخورند و به اتاقهای سختگیر نشان میدهیم در جایی که به نظر میرسد یک پادگان تبدیلشده برای ساکنان گائوچو است - estancia دارای 3،500 راس گاو و 300 اسب است. صبح، با شورش طوطیهای نفرتانگیز بیدار میشوم که صدها نفر روی تاجهای درختان خرما در انتهای ایوان زندگی میکنند. ما چهار نفر به وانت ماریانو فشار می آوریم و قایق او را به سمت رودخانه می کشیم، در حدود پنج مایل پایین تر از جاده های شنی پر آب. روباهها، آهوهای باتلاقی بزرگ اما به ندرت دیده میشوند که به نام ciervo de los pantanos شناخته میشوند، به سمت زمینهای مرتفع سرازیر شدند. پارانای بالایی قربانی همان سیستم آب و هوایی شده است - 20 اینچ باران، رودخانه ای که سه فوت از کرانه های معمولی خود بلند می شود. در واقع، همانقدر که مرداب ایبرا بد بود، پارانا بدتر است.
رودخانه گسترده است، مایل ها عرض دارد، پاراگوئه جایی در کرانه شرقی، مجمع الجزایری از جزایر میانی که پوشیده از جنگل غیرقابل نفوذ است از ما جدا شده است. آب به رنگ dulce de leche است که توسط نسیمی ثابت به آن زده می شود. ما غرش می کنیم به نقاط شناخته شده، به نقاط ناشناخته، جستجو و ماهیگیری و دوباره غرش می کنیم، همه میله های شنی و سواحل آشنا که اکنون از سیل در زیر آب هستند.
در عرض یک ساعت، اولین دورادو را دارم، اما اندازه آن چهار یا شاید پنج پوند است، و سپس دومی بزرگتر را کم می کنم. من یک قاشق را از کمان بیرون می اندازم و الخاندرو به سرعت یک رگبار را از پشت در می آورد و ماهی پشت سر ماهی گم می شود. زمانی که نوئل جای او را می گیرد، داستان تقریباً مشابه است، اگرچه او با استفاده از مگس های خشک، با یک ماهی کوچکتر که به اندازه دورادو مبارزه می کند، قایق می کند. پس از چند ساعت ناامیدی شاد، به سمت جزایر و دیوارهای جامد جنگلی آنها، اولین ردیف درختان و بوتهها نیمه غوطهور، خطوط ساحلی حجاریشده با یاروهای کوچک و ورودیهای بیش از حد رشد یافته و شکافها و پیچشکنها حرکت میکنیم. خارج شدن از قایق غیرممکن است، اما متأسفانه راهی پیدا میکنم، در کمان زانو زدهام تا مگس نوئل را پس بگیرم، در شاخهای دور از دسترسم گیر کرده، و با حرکت آهسته در آب لعنتی میافتم. من فقط سه فوت دورتر از ساحل هستم، اما کفی برای لمس کردن وجود ندارد و تا انتهای اسکیف شنا می کنم و توسط دوستان چشم درشتم به عقب کشیده می شوم. همانطور که شیب ها به اندازه کافی خوشایند است، اما با کایمن های 12 فوتی و گربه ماهی به اندازه کامیون در سراسر رودخانه، من تمایلی به بازگشت به آب این اطراف ندارم.
ماهیگیری طاقت فرسا است. ما از حدود 80 فوت دور از ساحل به جیبهای کوچک بین شاخ و برگ، در زیر شاخ و برگ، در کنار ریزشها، پیچیدهترین عکسهای قابل تصور میریزیم. همه ما تیراندازان متخصص هستیم، اما هیچ کس در باد آنقدر کامل نیست که از شاخه ها دور بماند. در داخل جنگل، میتوانیم صدای غرش وهمآور کلونیهای میمونها را بشنویم، صدای آنها مانند خوکها، نه جیغ، بلکه یک غرغر کمدوام جمعی. نوئل دوباره چوبش را برمیدارد و حالا ما سه نفر در حال ماهیگیری هستیم، که کاملاً هماهنگ شدهایم، هرکدام در یک حیاط از یکدیگر در جیبهای جداگانه در کنار ساحل فرود میآیند، و اتفاق شگفتانگیزی رخ میدهد. "سه گانه!" الخاندرو روی فرمان فریاد می زند. سه دوردو به طور همزمان در هوا فوران میکنند، که شبیه به جکپات در یک دستگاه اسلات وگاس به نظر میرسند، سپس دوباره به جریان میافتند، هر سه از بین میروند.
در آن شب دو نفر از راهنمایان لژ پیرا، آگوستین و الیور، از جنوب میآیند تا در پارانا به ما بپیوندند. صبح، وقتی سمور رودخانه ای در کم عمق شادی می کند، با دو قایق به سمت جزایر حرکت می کنیم. من از باد و آب متلاطم و کثیف می ترسم و از نوئل می پرسم که فکر می کند چقدر سخت است - پانزده گره؟ بیست؟ نوئل می گوید این مقیاسی نیست که من استفاده می کنم. مقیاس من عالی، خوب، مزخرف، افتضاح است. این بین شیتی و افتضاح است.
اما روز جادوی ناهموار خود را دارد، حداقل دریچه ای به جادو. آگوستین، در قایق ماریانو، یک قطعه 12 پوندی از چیزی را که یکی از مجلات آمریکایی از آن به عنوان "طلای گائوچو" یاد میکرد، فرود میآورد، و در تیراندازی یک قاتل بین دو درخت فرو ریخته، رعد و برق به من اصابت میکند. حمله فوری است، یک نانوثانیه پس از برخورد پریز غواصی من به سطح، و مانند موشک پولاریس که از زیردریایی پرتاب می شود، دورادو 15 پوندی بالا می آید و به هوا بالای سرمان می پرد. مانند اورکاها، یک دورادو از آب بیرون میپرد و به حیاط کامل میپرد تا طعمهاش را دنبال کند.در جایی از سکانس می توانم رها شدن قلاب را احساس کنم و ماهی دوباره آزاد شد، اما راستش خیلی مهم نیست، نوئل و آلخاندرو دارند غوغا می کنند و تا دو روز آینده با صدای هیجان انگیزی در مورد آن ماهی صحبت خواهند کرد - اوه مرد، آن ماهی - چون بزرگ و باشکوه بود و یک لحظه مال ما بود. وقتی دو قایق دوباره به هم میرسند، آگوستین به ما میگوید الیور روز خود را صرف «درو کردن جنگل» کرده است، به این معنی که او در تمام گروههایش یک یا دو اینچ خیلی دور بوده است، اما حداقل برای شنا نرفته است. نوئل و آلخاندرو در مورد هیولایی که من قلاب کردم و گم کردم به او می گویند. الیور، یک انگلیسی، به من میگوید: «و سپس، تو با افکارت رها شدی.» اما هیچ فکری در سرم نبود. من فقط با دلشکستگی مانده بودم. با این حال، داشتن ماهی برای چند ثانیه، دیدن آن در هوا، معلق بین نتایج، کافی است.
La vida es sueño، لاتین ها می گویند زندگی یک رویا است. من به نوئل و مبارزاتش در بولیوی فکر می کنم. این بار ماهی نیست، بلکه چیزی بسیار بسیار بزرگتر است، و برای همیشه در هوا می ماند، اما در واقع فقط سه سال است، و وقتی دوباره به آب می افتد، رفته، به رویا بازگشته است. ، فکر می کردید آن را دارید اما هرگز نداشتید و نزول آن نوعی ویرانی تلخ و شیرین است. گاهی اوقات شما می توانید یک مورد بزرگ را بگیرید اما نتیجه آن تراژدی و تراژدی است. و میتوانی بزرگ را از دست بدهی و با این حال ادامه مییابد و باقی میماند، یک چشمانداز پیروزمندانه، چیزی برای پیشبرد فراتر از رویا. اینجا وضوح وجود دارد - این ماهیگیران، این مردان دوست داشتنی، گسترش و جریان آب بزرگ، رقص ماهی بزرگ، درخشندگی صعودی، ستاره ای فروزان از ماهیچه و دندان و خشم، قوس طلایی شیرینی و اندوه، مالکیت و از دست دادن این همان چیزی است که در مرداب ها کشف می کنید، آنچه را که از رودخانه به خانه می آورید. در نهایت معنای رویا همین است.
روز بعد در پارانا یک فاجعه فریاد برانگیز است. من و نوئل برای ماهیگیری از دلتا به بوئنوس آیرس برمی گردیم. صبحها با غوغایی به استقبالمان میآیند، اما به هر حال به سمت لحظات درخشان تنهایی و سکوت، نور پاییزی و رنگهای پاییزی و بله، کابوم، بالای نهر کوچک یک آخرین چشم گاو نر در کنار یک کنده حرکت میکنیم. پیراجو، خدای گوارانی آب، برای خورشید تلاش می کند.
یک هفته بعد در حومه پایتخت تعداد زیادی از مردم در اثر سیل با خود خواهند برد. هر رویایی حدودی دارد و این رویا مرزهایش را شکسته بود و منتظر بود دوباره و بهتر ببیند.
باب شاکوچیس ویراستار، نویسنده زنی که روحش را از دست داد است.
توصیه شده:
غواصان غار همچنان در تلاش برای بازیابی بدن زن هستند
Https://www.youtube.com/embed/CKuUM8Z9MDg من در داخل غار سرد و تنها هستم. در ارتفاع 6 متری (20 فوت) نشسته ام، کم کم تمام احساسم را از دست می دهم. من خیلی سردم
تلاش نوجوانان برای قطب شمال
پارکر لیوتو 15 ساله با تبدیل شدن به جوان ترین فرد* یکی از جوان ترین افرادی که به قطب شمال اسکی می کند، امیدوار است شبکه دیجیتالی بسازد
تلاش مارک ویسر برای موج سواری در یک موج سرکش
Surfer Mark Visser برای تبدیل شدن به قهرمان اکشن بعدی کابل فرمولی دارد که نمیتوان از دست داد: شیرین کاریهای دیوانهکننده، شانس مخالف، و تعداد طرفداران اینترنتی رو به رشد. پس چرا کار نمی کند؟
راننده کلرادو در تلاش برای ساختن تاریخ خشم جاده به دوچرخه سواران بوق می زند
Https://www.youtube.com/embed/xFM5QiAd3QA این ممکن است طولانی ترین سری بوق های غیرضروری در تاریخ رویارویی راننده و دوچرخه سوار باشد. یک
بهترین کوله پشتی برای تلاش برای پیاده روی در مسیر آپالاچی چیست؟
در حالی که AT یک هدف تحسین برانگیز است، مطمئناً گزینه های مسیرهای دیگری نیز وجود دارد. به نظر می رسد که شما یک شات منصفانه از کشور را دیده اید، و بنابراین اقوام را می شناسید